معنی سرای بدکاران

حل جدول

سرای بدکاران

جهنم، دوزخ


بدکاران

فیلمی به کارگردانی قدرت الله احسانی و نویسندگی اکبر صادقی محصول سال ۱۳۵۲

لغت نامه دهخدا

سرای

سرای. [س َ] (نف مرخم) سَرا. سخن گوی و حرف زن که شاعر و قصه خوان باشد لیکن در این دو جا بدون ترکیب گفته نمیشود، همچو مدحت سرای و سخن سرای. (برهان):
هزاردستان بر گل سخن سرای چو سعدی
دعای صاحب عادل علاء دولت و دین را.
سعدی.
- بربطسرای:
چون در آواز آمد آن بربطسرای
کدخدا را گفتم از بهر خدای.
سعدی.
- چابک سرای:
بیار ای سخنگوی چابک سرای
بساط سخن را یکایک بجای.
نظامی.
- دستانسرای:
شد از پاسخ مرد دستانسرای
فرومانده سرگشته لختی بجای.
نظامی.
ترکیب های دیگر:
- آفرین سرای. افسانه سرای. ترانه سرای. چامه سرای. چکامه سرای. داستانسرای. سخن سرای. سرودسرای. غزل سرای. قصیده سرای. مدحت سرای. مدیحه سرای. نغمه سرای. یاوه سرای.
|| (اِمص) خوانندگی و سراییدن. (برهان) (اوبهی).

سرای. [س َ] (اِ) سَرا. خانه که به عربی بیت خوانند. (برهان). خانه. (آنندراج) (رشیدی). دار. (منتهی الارب) (دهار) (المنجد). منزل. (منتهی الارب):
دور ماند از سرای خویش و تبار
نه سری ساخت بر سر کهسار.
رودکی.
سرائی است بر کنار مسجد مکه که آن را دار ابویوسف خوانند آن سرای پیغمبر (ص) بود و در آن سرای از مادر بزاد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی). و اندر وی سرائی است که زبیده کرده است. (حدود العالم).
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.
کسایی.
کنون این سرای نشست من است
همه زابلستان بدست من است.
فردوسی.
برفت یار بیوفا و شد چنین
سرای او خراب چون وفای او.
منوچهری.
میدانست که چون وی از این سرای فریبنده برود. (تاریخ بیهقی). چون آنجا رسد یکسره تا سرای پسرم مسعود شود. (تاریخ بیهقی). و سرای بوسهل را فروگرفتند. (تاریخ بیهقی).
که ماند نکوکاری ایدر بجای
بود با تو نیکی به دیگر سرای.
اسدی.
بقا بعلم خدا ورسول و قرآن است
سرای علم و کلید و درست قرآن را.
ناصرخسرو.
گیتی سرای رهگذران است ای پسر
زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا.
ناصرخسرو.
سرایت آباد و زندگانی بسیار. (نوروزنامه).
دایره ٔ تنوره بین ریخته نقطه های زر
کرده چو سطح آسمان خط سرای زندگی.
خاقانی.
امیر ابوالحارث جواب سخت بازداد و فائق به کراهیت از سرای امارت بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). عتبی گوید: از سید ابوجعفر شنیدم که بر در سرای او نوشته است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
سر و تاج آن پیکر دلربای
برآورده تا طاق گنبد سرای.
نظامی.
نقل است که سرایی عظیم داشت و در آنجاخانه بسیار بوده و تا آن ساعت در آن خانه مقیم بود. (تذکره الاولیاء عطار).
چند گردی گرد عالم بی خبر
دل سرای خلوت دلدار کن.
عطار.
- بستانسرای:
نگه داشت بر طاق بستانسرای
یکی نامور بلبل خوش سرای.
سعدی.
- دولت سرای:
بیا ساقی آن آب حیوان گوار
به دولت سرای سکندرسپار.
نظامی.
- مهمان سرای:
ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم
ز التفات به مهمانسرای دهقانی.
سعدی.
ترکیب های دیگر:
- باغچه سرای. حرم سرای. خلوت سرای. خواجه سرای. سرسرای. کاروانسرای. ماتم سرای. مصیبت سرای. وکیل سرای. (ربنجنی).

سرای. [س َ] (اِخ) نام شهری است بزرگ و حسن خیز در جانب شمال دارالملک تاتار. (برهان). نام شهری است از ترکستان و آن را سرای باتوخان گفتندی زیرا که باتوخان بن جوجی خان بانی آن بوده و از آن جا تا دربند سه چهار مرحله است. (آنندراج). شهر سرای در کنار شط ولگا و شمال بحر خزر. (تاریخ مغول ص 160): از خوارزم بیرون آمد و تا فلان موضع از راه سرای رفت. (تاریخ بخارا). باتو در مخیم خویش که در حدود ایتیل داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 222).
غرقه کنم به قلزم ایتل وجود خویش
گر بشنوم دهند به شهر سرای قرض.
عبید زاکانی.

سرای. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبه) بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه ٔ دز تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

سرای. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان شرفخانه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز. دارای 744 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

سرای. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر. دارای 1734 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

تعبیر خواب

سرای

اگر کسی در خواب سرای بزرگ و فراخ بیند که اندر آن سرا کوشک و ایوان ها است، دلیل که در سرای آخرت شرف و منزلت یابد. اگر بیند در سرای بشکست یا بسوخت، دلیل که خداوند سرای رامصیبت افتد. اگر بیند زمین سرای او بزرگ و فراخ شد، دلیل که به قدر آن فراخی او را روزی در دنیا فراخ شود. اگر برخلاف این بیند، روزی بر وی تنگ شود. اگر بیند سرای او را می کندند، دلیل که راه صلاح بر خود بندد و نماز و عبادت کم کند. اگر بیند سرای کهن را همی کند، در خیرات بر وی گشاده شود و خرم گردد. اگر بیند در سرائی نو و پاکیزه درون شد، دلیل که اگر توانگر است، مالش زیاده شود و اگر درویش است، توانگر شود. - محمد بن سیرین

اگر بیند در سرای بیگانه شد و هیچکس را نشناخت و در آنجا مردگان دید، دلیل که آن سرای آخرت بود و وقت اجل وی رسیده بود، اگر بیند در آنجا شد و بیرون آمد، دلیل که بیمار شود و نزدیک هلاک بود و شفا یابد. اگر در سرای معروف شد که بنیاد آن از گل بود، دلیل که روزی حلال یابد. اگر بیند بنیاد سرای او از خشت پخته و گچ بود، دلیل که جوینده مال حرام است. اگر بیند از آن بیرون آمد، دلیل که از حرام توبه کند. اگر بیند در سرائی بزرگ و فراخ بود، دلیل که روزی بر وی فراخ شود. اگر سرای کوچکی و تنگ دید، دلیلش به خلاف این بود. - حضرت دانیال

اگر بیند که میان سرایِ نو شد، دلیل که او را دختری یاخواهری آید و هم او گوید که صفحه سرای، دلیل کند بر پدر و مادر. اگر دید صفه سرای او نو و پاکیزه است، دلیل است بر تندرستی تن مادر و پدر. جابرمغربی گوید: اگر کسی دید در سرائی بزرگ و پاکیزه و نو داخل شد و دانست که آن سرای ملک او بود، دلیل که روزی بر وی فراخ و گشاد شود و عزت و جاه یابد و زن خوبروی خواهد و توانگر شود و ولایت یابد. اگر این خواب را زنی دید، شوهر توانگر بخواهد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

دیدن سرای به خواب بر هشت وجه است. اول: مرد را زن و زن را شوهر. دوم: توانگری. سوم: ایمنی. چهارم: عیش خوش. پنجم: مال، ششم: ولایت. هفتم: عزت. هشتم: امانت. - امام جعفر صادق علیه السلام

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرای

خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا

فرهنگ فارسی هوشیار

سرای

خانه، دار، منزل

فارسی به آلمانی

سرای

Das haus, Haus (n), Rente (f), Unterkunft (f)

معادل ابجد

سرای بدکاران

549

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری